by : x-themes

سلام به کافه من خوش اومدید

امیدوارم لحظاتی رو که اینجا میگذرونید بهتون خوش بگذره

      

 

 


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 23 شهريور 1398برچسب:, 16:29 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|


בلــҐ   نـ ـﮧ  عــــشـ ـــقـــــ  مـ ـیـפֿـواهــב  نـ ـﮧ   בروغـ ـهـــا ﮮ  قـ ـشـ ـنــگـ



  نـ ـﮧ  اבعــاهـــاﮮ  بـ ـزرگــ  نـ ـﮧ بـ ـزرگــهاﮮ  پـ ــر اבعـ ـا



בلــҐ  یـ ـکــ  فـ ـنــجــاלּ  قـــهــ ـوه  בاغ  مـ ـیخـ ـواهــב و  یـ ـکـ  בوسـ ـتــ



 کــﮧ  بــشـ ـوב  بـ ـا  او  حـ ــرفـ   زב  و بــعـב  پــشـ ـیمـ ـاלּ  نـ ــشـ ــב


†ɢα'§ : <-TagName->
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, 16:5 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدا نمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
ولادت امام جعفر صادق علیه السلام و نبی اکرم (ص) مبارک


†ɢα'§ : <-TagName->
سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, 13:5 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|


 

 

عروسی های جالب,عروسی های عجیب

 

زوجي در انگلستان با لباس و آرايشي شبيه به شرك و پرنسس فيونا به عقد هم درامدند.آرايش اين زوج 3 ساعت طول كشيده است..اين زوج با همراهي 100 نفر كه انها نيز با پوشيدن لباس هاي شخصيت هاي كارتون شرك در جشن اين زوج شركت كردند.

كريستين انگلند 40 ساله امروز با نامزدش كيت گرين 44 ساله ازدواج كردند. كريستين در اين باره مي گويد اين ايده ابتدا به ذهن من رسيد زيرا كيت واقعا شبيه شرك بود و كيت افزود : چه كسي فكر مي كنه كه بتونه شبيه يك ديو به نظر برسه ؟برايم بسيار عجيب بود ولي واقعا لذتبخش بود.

 

عروسی های جالب,عروسی های عجیب

 

عروسی های جالب,عروسی های عجیب

 

عروسی های جالب,عروسی های عجیب

 

عروسی های جالب,عروسی های عجیب

 

عروسی های جالب,عروسی های عجیب

 

عروسی های جالب,عروسی های عجیب


†ɢα'§ : <-TagName->
سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, 13:2 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

nazareton raj b ghalebe jadidam

chiye???


†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, 17:42 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

.:شب امتحان:.

سخته درسم ولی باید خوند

دیگه تمومه دیگه بریدم

دیگه خستم ازینکه هر چی هی خوندمو نفهمیدم

سخته درسم ولی باید بدونی هستم ولی باید بدونی که میخونم

با یه دونه جزوه تو دستم (2)

سخته درسم تلخه مبحث،من حرف سرای شکستم

من با هر ورقه با اشک میخونم با اینکه من خستم

سخته درسم تلخه حرفم،ببین من کتابامو بستم

من از غروب دوشنبم حتی از طلوع سه شنبم خستم

«سخته درسم

رسیده وقت خوندن

به یاد اون روزا که بیستم هر یه سطر دفتر

نقش میبست چشم با اشک خیرست به

بیستایی که توی کارنامم یه شکل دیگست

من نمیدونم بهم نمیومد که خودمو بکشم کنار از همه درسام دل ببرم

نخواستم بفهمم اینو که من دانشجوام

ای بابا حق میدم بهتو باشه بخند

به من

واقعا که حق داری بخندی

که با اون خودکارت منو به نمره ای ببندی که

بدتر از صدتا صفر کله گندست

با تو فکر میکردم شروع گرفتن نمرست

تا وقتی بودم توی دبیرستان غم نداشتم

تو درس تاجایی که تونستم من کم نذاشتم

البته خودم میخواستم اینا منت نیست

ولی بیست گرفتن واسه ی من،من بعد خوابه

دیگه با خاطرات بیستام خوشم

پس چونکه حتی فکر افتادنم کشندست

بزار برم آخرین صفحمو بخونم

من میرم تا شاید خودمو به ده برسونم»

 سخته درسم تلخه مبحث،من حرف سرای شکستم

من با هر ورقه با اشک

میخونم با اینکه من خستم

سخته درسم تلخه مبحث،ببین من کتابامو بستم

من از غروب دوشنبم حتی از طلوع سه شنبم خستم

«سخته درسم رسیده وقت رفتن

گذشت اون روزا تو کلاس بودم شاگرد اول

حس میکردم حرف استاد با خرخوناشه

اونجا بود که فهمیدم کارم آخراشه

وقت رفتنه و روز شومه امتحان

و خودت میدونی می افتم،الکی جو نده

حرفای خرخونام که نمک زخممه

و تنها دلخوشیم به بغله دستمه

باز منم و حسرت اینکه دوباره تنهام

و از خدا حالا میخوام یه مراقب پایه

میدونی چندبار گفتم فلانی برسون بگذریم...

دیگه ز دستم در رفته شمار حرفام

تو که میدونستی من دانشجوی ترمکتم

بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم

من که هرسوالم وابسته به علاقه تو بود

من که حتی نمره کارنامم به سلیقه تو بود

منی که درس هیچ کسی رو با وجودم نمی خوندم

تو باعث شدی که تومغزم بمیره غفلت

رسیده وقت رفتن هر چند،من ازافتادن خیلی میترسم

باشه من باختمو نمراتم افتضاحن

تو ختم استادی و منم عند خامم

فکر نکنی اهل جبران یا انتقامم

خودم باید دقت میکردم تو امتحانم»

سخته درسم تلخه مبحث من حرف سرای شکستم من درس تموم دنیام که دستامو خودم بستم

سخته درسم تلخه مبحث ببین من کتابامو بستم

من از غروب دوشنبم حتی از طلوع سه شنبم خستم خستم خستم

.:امیدوارم لذت برده باشین:.


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, 17:52 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

 

از زبان معلم اين دانش آموز

 مسلما اين موضوع انشاء براي هزارمين بار تکرار شده ، فقط براي اينکه تغييري ايجاد بشود موضوع را اين جوري پاي تخته نوشتم  مي خواهيد در آينده چه کاره شويد . الگوي شما چه کسي است ؟  و برايشان توضيح دادم الگو يعني اينکه چه کسي باعث شده شما تصميم بگيريد اين شغل را انتخاب کنيد...

انشاء ها هم تقريبا همان هايي هستند که هزار ها بار تکرار شده اند، با اين تفاوت که چند تا شغل جديد به آن ها اضافه شده كه بطور مثال ميتوان اين رشته ها را نامبرد:

مهندس هوا و فضا

ورزش والیبال و MBA

از زبان ديگر دانش آموز ميشنويم  دوست دارم مهندسي اتم بخوانم ولي پدرم دوست ندارد مي گويد اگر آشپزي بخوانم بيشتر به دردم مي خورد و ...

ولي اعتراف مي کنم از همه تکان دهنده تر اين يکي است:

می خواهم فاحشه بشوم


†ɢα'§ : <-TagName->
ℭoη†iηuê
شنبه 9 دی 1391برچسب:, 18:49 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

اول ره من بدم (bodam)مست خدا

هرچه من گفتند بکردم ای خدا

شب به شب توحید ان مستانگی

شیهه ی عشق بر زبان بندگی

ناگهان فاحشه ای دستی کشید

اتش زیر دل و رویم بدید

من که او ناگفتمش اری ولی

عشق و عرفانم بکرد افسانه ای

شر شیطان رجیم دامن مارا گرفت

عشق و عرفان و خدا از ما گرفت

من ازاین شر عزازیل(شیطان) چه کنم

دست حق امد بگوید که دگر روزه کنم

روزه ام شر شرارت برکند

شر هر دیوانه از رویم بکند 

لکن ان سر صراط المستقیم

فاتح مفتوح و شر و ظالین 

<<از الیاس زند>>


†ɢα'§ : <-TagName->
شنبه 9 دی 1391برچسب:, 18:47 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

ربابه به شهلا گفت: “از همان موقعی که تو رفتی بخاطر کتک های پدرت دیگر نتوانستم از جایم بلند شوم، چند روز بعد برادرانت را که تریاک حمل می کردند، بازداشت کردند، بعد پدرت برای جور شدن خرج عملش زهره را بزور به عقد ناصر کفاش در آورد، اما بخاطر مصرف زیاد سکته کرد و مرد، سام هم الان با خواهرت زندگی می کند، چون نتوانستند...


†ɢα'§ : <-TagName->
ℭoη†iηuê
شنبه 9 دی 1391برچسب:, 18:25 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

دیگر خورشید در حال غروب کردن بود که صدای باز شدن در آمد، تمام وجود شهلا را ترس فرا گرفت، حدس شهلا درست بود حاجی بود که در را باز کرده بود به سمت شهلا آمد و گفت چون دختر خوبی بودی تو را چند وقت می خواهم پیش خودم نگه دارم....


†ɢα'§ : <-TagName->
ℭoη†iηuê
شنبه 9 دی 1391برچسب:, 18:24 |- ♠♦کافه چی♦♠ -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد