یک فنجان برای هردومان کافی ست
یک جرعه من...
یک جرعه تو...
می خواهم ته این فنجان
فال مشترک یکدیگر باشیم!!!!!!
حواستان به فنجان ها پرت نشود ... به جای آن از نوشیدن قهوه خود لذت ببرید.
دلم...
نه
عشق آتشین میخواهد
نه
دروغ های قشنگ
نه
سکوت تلخ شاعرانه
نه
ادعاهای بزرگ
دلم
یک فنجان قهوه ی داغ میخواهد
و یِک دوست...
آرزوی این روزهایم ... یک صندلی در یک کافه دنج . یک فنجان قهوه و یک دنیا سکوت ...........
هی کافه چی...
دستور بده
سیگار بیاورند...
مشروب و پاسور هم....
وزن های هرز را جمع کنند دور میز من...
بگو بنوازند...
شاید غیرتی شدو برگشت...
لیوان چای روی میز در انتظار یک جرعه است ،
نه تو می آیی نه او گرم می ماند ،
چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟
چاي ... قهوه ... شير يا مرا به فنجاني از درياي دوست داشتنت ميهمان مي كني تا همچون فنجان هاي قجري، به يكباره روح و تنم را تسخير كني و خاطره ي نبودنت، تلخي نداشتنت، و توهم رفتنت را براي هميشه به دست فراموشي بسپاري؟!
من تو را به يك فنجان چاي
و صرف نون باگت و شكلات ميهمان ميكنم !!! بيدار شو عزيزم وقت صبحانه ست
ϰ-†нêmê§ |